این فکر که داشتن مالکیت باعث شادی ما میشود تنها خیالی باطل است. معطوفکردن تمام شادیمان به اشیاء، مردم و تجربیات گذشته سرانجام باعث میشود تا برای بارور کردن هسته اصلیای که شادی از آن استخراج میشود را طوری برای خودمان تعریف کنیم که بدون داشتن آنها وجودش غیر ممکن است، آن هم چیزهایی که تحت تاثیر شرایط دیگر و اتفاقاتی هستند که اختیارشان در دست ما نیست.
ما تمرکز زیادی را بر روی این مسئله میگذاریم که داراییهای ما چه معنایی برای ما دارند و سرانجام به این نتیجه میرسیم که داشتن این چیزها در زندگی باعث میشود که شادی سراغ ما بیاید. در حالیکه چه میشود اگر اجازه بدهیم که بگذاریم این چیزها بگذرند و بروند؟ چه شخص خاصی باشند و یا چه دارائی دوستداشتنی، اینکه بگذاریم آنها بروند دردناک است و اغلب تعجب میکنیم که چطور این درد میتواند برای ما شادی بیاورد؟ ذهن ما تمایل دارد تا بر روی جنبههای منطقی تمرکز کند، اما به لحاظ روحی اینکه بگذاریم چیزها بروند به شادی بیشتر و زندگی شادابتری برای ما منتهی خواهد شد.
بگذارید چیزی که نمیتوانید کنترل کنید برود
تلاش برای کنترل شرایط پیرامونیمان تا در نهایت باعث شادی ما شوند، نتیجهای جز ناراحتی ندارد. بعضی وقتها بهتر است بگذارید چیزی که کنترل آن از عهدهتان خارج است راه خودش را برود و همانجوری که خودش میخواهد اتفاق بیفتد. خیلی سخت جنگیدن و تلاش برای حفظ مالکیت چیزها، تنها ناکامی و استیصال به همراه خواهد آورد و تلاش برای تغییر دادن چیزی که در جای خودش ثابت است، تنها شادی ما را همراه خودش خواهد برد؛ پس مهم است که اجازه بدهید شرایط همهچیز همانطور که میخواهد پیش برود. سرانجام خواهید دید که شما به این نیاز دارید تا همراه جریان زندگی شوید و میوه شاد بودن را بچشید.
شادی میتواند در چیزی باشد که در مقابل آن مقاومت میکنید. ذهن ما عادت دارد که تنها یک مسیر خاص را برای شاد بودن انتخاب کنید و تلاش کنید تا سایر راههای رسیدن به شادی را نادیده بگیرد. اما این مجموعهی راهها است که میتواند شما را به چیزی که میخواهید برساند. با آزادکردن کنترلتان بر روی چیزها و اجازه دادن به آنها برای رفتن، شما میتوانید یاد بگیرید که چطور به شکلی کاملا متفاوت از چیزی که انتظار داشتید شاد شوید.
بگذارید داشتههای قبلیتان فراموش شوند
با اینکه ممکن است لباسی را برای ده سال نپوشیده باشید، اما چون یادآور تعطیلاتی فوقالعاده بوده احساسی از تعلق خاطر مانع از آن شده که آن را دور بیاندازید. یا عکسی قدیمی که مربوط به خرت و پرتهایی قدیمی است اما چون شما را یاد آخرین خانهتان میاندازد آن را حفظ کردهاید. با نگهداشتن چنین اشیایی، ما گذشته را نگه میداریم. با اینکه خوب است یادگاریها را حفظ کنیم، اما نگهداشتن خرت و پرتهای بیش از اندازه، بیشتر از چیزی که فکر میکنیم مانع از حرکت ما در مسیر رو به جلو خواهد شد.
جا باز کردن در کمد لباسها یا اتاق خانهمان، فضایی را چه به صورت حقیقی و چه در ذهن ما آزاد خواهد کرد تا بگذارد کارهای تازهای برای شادیمان بکنیم. بله سخت است که این اشیاء را به سطل آشغال بیندازیم یا به بنگاه خیریه بدهیم، اما به دردناکی خاطرات بعدی که به ذهن ما میآیند نخواهد بود.
بگذارید آدمهایی که به درد امروزتان نمیخورند بروند
بعضی وقتها آدمهایی در زندگیمان میآیند که شادیمان را تحلیل میبرند. با اینکه سخت است تا بگذاریم دوستان و عشقهای گذشته فراموش شوند، اما این مهمترین کار برای بازگرداندن شادی و رضایت است. نگهداشتن خاطرات دردناک یا به صورت مداوم آشکار کردن افکار و اندیشههامان برای آدمهایی که قدر نمیدانند، تنها شادی ما را خدشهدار میکند.
همینطور مهم است تا بگذاریم فکر یک نفر هم فراموش شود. عشقهای گذشته و روابط قدیمی، میتوانند عادت تنبلشدن ذهن و مدام فکر کردن به دلایل تمام شدن رابطه را در ما به وجود بیاورند. همینطور با فکر کردن مداوم به آدمها، ما میل و اشتیاق شدیدی به داشتن آنها پیدا میکنیم و آنها را به درجهای از اهمیت ذهنی میرسانیم که واقعیت ندارد و باید اجازه دهیم تا از ذهنمان فراموش شود. رها کردن ما را از فشاری که خودمان و دیگران بهمان وارد میکنند، آزاد میکند و ما را وارد مسیری میکنند که اجازه میدهد شادیای که استحقاقاش را داریم به دست بیاوریم.
درد اغلب به شادی ختم میشود
کل مفهوم رها کردن چیزها برای ما دردناک است. باید هم اینطور باشد وگرنه چرا انجام دادناش این قدر سخت است؟ ما مطمئنیم که اشیاء و مردم پیرامون ما تاثیر بسیاری زیادی بر روی شادی ما دارند، در حالیکه بسیاری از موارد چنین نیست.
بعضی وقتها ما نیاز داریم تا وارد فرآیندهای دردناکی شویم که نهایتا به شادیمان ختم خواهند شد. این روشی است که ما با آن فضای مورد نیازمان برای تجربههای هیجانانگیز جدید، افکار و باورهایی که کمک میکنند تا شادی را تجربه کنیم و به انسان شادی تبدیل شویم را ارزیابی و قدردانی میکنیم.